خاطرات 35روزگي ثنا جون
اينجا ثنا 35 روزشه و شب حنا بندون عمو علي اينقدر گريه كردي كه حال همه ما رو گرفتي همون جا كل لباساتو و عوض كردم گفتم شايد مورچه يا چيز ديگه گازت گرفته اما لحظه به لحظه گريه ات بيشتر شد كه ما مجبور شديم قبل از اينكه حنابندون تموم بشه بريم خونمون .به هزار مكافات خوابت برد نزديكاي سحر بيدار شد ي گريه كرد ي منم بيدار شدم كه بهت شير بدم كه از وحشت خشكم زد ديدم تموم بدن دختر گلم پر دونه هاي قرمز شده سريع باباتو بيدار كردم و يكسره گريه مي كردم تا ساعت 7شد بلند شديم رفتيم در خونه مادر بزرگت گفتن احتمالا آبله مرغون گرفته جمعه بود هيچ متخصصي هم تو مطب نبود .برديمت پيش دكتر عمومي بعد از معاينه گفت حساسيته ولي معلوم نيست به چي شايد مواد آرايشي يا...
نویسنده :
مامان ثنا
13:46